یادداشت

رمان / خار و میخک

رمان / خار و میخک

اثر فرمانده شهید یحیی ابراهیم سنوار
روایت/ جمله‌ی کوتاه حاجی آخوند

روایت/ جمله‌ی کوتاه حاجی آخوند

راوی همینطور که با شور و شتاب می‌چرخید و از رفاقت چهار تفنگدار شیعه و اهل تسنن میگفت ...
روایت/ ایران محترم

روایت/ ایران محترم

امروز مجلس ما مزین شد به میهمانانی از وادی شعر و ادب
روایت/ اسیر رنگ یا اسیر بی‌رنگی؟!

روایت/ اسیر رنگ یا اسیر بی‌رنگی؟!

حلقه‌ی جمعیت تو طبقه‌ی همکف شلوغ و شلوغ‌تر می‌شد. شال سیاه به دور سر و کمرش بسته بود.
روایت/ هنده مسلمان شده!

روایت/ هنده مسلمان شده!

ساعت از هشت گذشته بود که کارم تمام شد و تازه دنبال امیررضا رفتم تا با هم برای دیدن اخرین شب نمایش (بالی برای پرواز) برویم. روبروی فلکه ترمینال انتهای یک شهرک بساط نمایش برپا شده بود.
۱