روایت/همه‌چی از یه پیام شروع شد

روایت/همه‌چی از یه پیام شروع شد
امتحان روز شنبه، کارهایی که پشت گوش انداخته بودم، و حالا آخر هفته‌ای که با همه‌ی این‌ها روبه‌رو شده بودم. همه‌ی این‌ها یه طرف، پیام زهرا یه طرف.
يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۷
کد خبر :  ۳۵۲۴۳۴

همه‌چی از یه پیام شروع شد

امتحان روز شنبه، کارهایی که پشت گوش انداخته بودم، و حالا آخر هفته‌ای که با همه‌ی این‌ها روبه‌رو شده بودم.
همه‌ی این‌ها یه طرف، پیام زهرا یه طرف.

دعوت شده بودم به کلاس روایت‌نویسی. خیلی دوست داشتم شرکت کنم، چون حس می‌کردم نیاز دارم تجربه‌ی بیشتری کسب کنم.
دل رو زدم به دریا و رفتم.

وارد کلاس که شدم، با یه جمع کاملاً صمیمی روبه‌رو شدم؛ جمعی که اصلاً برای حرف زدن بهم استرس نمی‌داد، و این خیلی خوب بود.
شنیده بودم توی کلاس روایت‌نویسی، آدم یاد می‌گیره چطور از زندگی ساده‌اش چیزهایی بنویسه که دیگران هم بخونن و حسش کنن.

استاد گفت: «اومدنتون به کلاس رو روایت کنید.»
همه شروع کردن به نوشتن. من فقط نگاه می‌کردم؛ به دست‌ها، به چشم‌ها...
اولش هیچی به ذهنم نمی‌رسید، اما با کمی مکث، شروع به نوشتن کردم.

در ادامه‌ی کلاس، روایت یکی از بچه‌ها رو بررسی کردیم و این‌طوری کم‌کم جواب خیلی از سؤال‌های ذهنمون روشن شد.
الان دیگه با دنیای واژه‌ها آشتی کردم.

کلاس روایت‌نویسی فقط یه کلاس نبود؛ شروعِ دیدنِ دوباره‌ی زندگی بود.

✍🏻ماه من / کلاله
۱۴۰۴/۰۱/۲۹

ارسال نظر