در این چند روز، بیش از همیشه، ریشههای مشترکمان را دیدم.
ریشههایی که از عشق به پیامبر و اهل بیت سرچشمه گرفتهاند.
ریشههایی که در دل ما جوانه زدهاند و سینه به سینه منتقل شدهاند؛ چنان محکم که هیچ تندبادی توان برکندنشان را ندارد.
دشمن، بیوقفه در پی دامن زدن به اختلاف است.
میخواهد ما را از هم جدا کند، اما آنچه نمیداند این است که پیوند ما، عمیقتر از ظاهر است.
ریشههای ما به یک آب سیراب شدهاند: محبت، حقیقت، آزادگی.
امروز در مراسم قزل امام، یکی از برادران اهل سنت، با صدایی استوار و لبریز از باور، شعری را که خود در وصف چهارده معصوم سروده بود، خواند. نه از سر تعارف، نه برای نمایش؛ بلکه از اعماق ایمانش.
همانجا، در میان جمع، ثابت کرد که اهل بیت تنها متعلق به شیعیان نیستند، بلکه چراغ راه تمام آزادگان عالماند.
دیدم که چگونه با عشق، خادمان را در آغوش میگرفتند، با احترام پرچم را زیارت میکردند، با آن نجوا میکردند.
نه تفاوتی بود، نه مرزی. فقط برادری بود و دلهایی که در یک مسیر میتپیدند.
من، به عنوان کسی که روایت را رسالت خود میداند، دلم میخواهد تمام تفرقهافکنان را دور خود جمع کنم، به چشمهایشان نگاه کنم و بگویم:ما اینجا، معنای برادری را زندگی میکنیم.
تو هر چه میخواهی بگو، هرچه میخواهی دروغ بباف.اما حقیقت، اینجاست؛ جاری در آغوشها، در اشکها، در کلمات صادقانهای که از دل برمیآیند.
اینجا، وحدت شعار نیست؛ واقعیت است. و ما ریشه در این واقعیت داریم.
زهرا سالاری/ کلاله
۱۴۰۴/۰۲/۱۵ گنبدکاووس