یادداشت/رویدادی با طعم خلوص و پهلوانی!

یادداشت/رویدادی با طعم خلوص و پهلوانی!
زورخانه، نامش پهلوانی و اخلاق را یدک می کشد. امسال روایت حبیب‌ها بناست در صدف پهلوانی مرواریدش را نشان دهد و ما میزبانیم در «زورخانه پوریای ولی» گرگان
شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲ - ۰۸:۲۶
کد خبر :  ۱۶۳۴۲۷

اشتیاق زیادی برای سیر برنامه در زورخانه، دارم. هر مخاطب خانمی را که دعوت می کنم با نگاهی تردید آمیز می پرسد: « ما هم می تونیم بیایم؟!»مهمانان و میزبانان یکی یکی روی پله‌های اطراف گود نشسته‌اند. درودیوار زورخانه رنگ و بوی خلوص و صفا دارد. دیوارها سرشار از تمثال های مبارک، تصاویر جمعی پهلوانان گذشته است. روی تک دیواری تصویر جنگ رستم و دیو و اژدها نقش بسته و نشان می دهد از ماقبل تاریخ تا به ابد پهلوانان رخ در رخ اژدهای درون پیکار می کنند و عاشورا نشان داد که پهلوانان با اژدهای بیرونی حقیقی هم در کشاکش اند و شهدا روهروانشان.

خدام حرم برادر امام رضا علیه السلام ( آستان مقدس امام زاده عبدالله) با همان لباس های معنوی و چوب پرهای همیشه سبز و حمایل وارد می شوند. بناست همه چیز در گرو بهترین ها باشد. حتی تصویر های بصری پر شده از شکوه معنویت.

خانمی سن و سال دار با ذوق و هیجان مدام جا عوض می کند تا محل دیدنش را تنظیم کند!. می گوید: « خیلی خوشحالم اینجا نشستم. مراسم حاج قاسم حس خوبی بهم می ده.»

زنگ رخصت این بار پهلوانی و جهانی به صدا درآمد، با ضرب زورخانه ورزشکاران یکی یکی و با متانت وارد گود می شوند و مرشد مرشدی می کند:
آرامش از تو داره تهران، دمشق و بغداد// رو هیچ ضریحی با تو حتی یک خط نیافتاد

روایت، روایت حبیب دل ها حاج قاسم سلیمانی عزیز، شهید راه قدس که در کلام مرشد هم جاری و ساری است. در انتهای ورزش مربی جوان ورزشکاران نوجوان معرفی می شود، دارای 12 مدال و پهلوان کار ملی، ماشالله که به تواضعش چنین افتخاراتی را نمی توانستیم حدس بزنیم.

گروه نمایش نام حسین آقای یوسف الهی را آوردند و روایت کمک سردار به سوریه در غایله داعش را به نیکی اجرا کرد اما در حاشیه اش کم کم کودکان محفل دستگیرشان شد که گود جای غیر از ورزشکاران هم هست وتا انتهای برنامه در تلاش بودند راهی به درون داشته باشند!

روایت حبیب در گرگان در کنار شهید سلیمانی عزیز متبرک شده با نام شهید مقداد مهقانی که فروردین 1402 در حمله هوایی و تروریستی صهیونیستی در سوریه آسمانی شد. آقاکمیل دو ساله و همسر شهید به ما پیوستند و چشمان کمیل از روی تمثال مبارک شهید بر روی لباس ورزشکاران کنار نمی رفت؛ دوست داشتم در لحظه می فهمیدم به چه فکر می کند!

خانم حاجی عباسی همسر شهید می گفت افتخار می کنم که در جریان زندگی‌ای هستم که اتفاقی معنوی محسوب شده و احساس شوق همراه با مسیولیتی سنگین روی دوشم حس می کنم چون هنوز خیلی ها فقط عکس و اسم شهید را می شناسند و هیچ اطلاعاتی از ایشان ندارند.

همرزم شهید سلیمانی خاطرات زیبایش را روایت کرد. تک خوانی شاعری به سبک آقاسی به فضا می نشست اما اجرای جمعی سرود دختران و پسران حال و هوای دیگری ایجاد کرده بود. احساس می کردی همه حتی دیوارها گوش شده اند.

صدا اینجا بار نیست بهار است و مفهوم!

آقا کمیل شروع کرد یکی یکی فیلم های بازی با پدرش را نگاه کردن برخی ها را نشانم می داد برخی را قایم می کرد. پرسیدم چند بار این فیلم ها را تماشا می کند؟ مادرش گفت روزی هزار بار با صدای بلند!

گفتم آقا کمیل فکر می کردم همیشه بزرگ بودی اونکه کوچیکه تو فیلم شمایی؟ سریع و با تاکید گفت : «من بودم، بابا بود» بابا بودش لحظه مرا نابود کرد. حس انتقال پیامش این بود که او همین جا هست.

در هنگام تشییع شهید سلیمانی، آقا مقداد وقتی جمعیت عظیم را دید گریه می کرد و می گفت ببین حاج قاسم چه کرده که خدا بهش این همه عزت داده و این جمعیت عظیم اومدن همسرش در تشییع خودش به یاد حرف شهید می گفت ببین آقا مقداد چه کار کرده که خدا بهش این همه عزت داده!

شال مروج پهلوانی و تندیس پهلوانی یادگاری از زورخانه و روایت حبیب برای شهید نبود بلکه یادگاری بود تا خانواده شهید به یاد ما و دعاگوی همه ما باشند.

مراسم12/10/1402
حاشیه نگاری روایت حبیب گرگان
حوزه هنری
مریم یوسفی پور

ارسال نظر