باز کن پنجره را، عطر خدا می آید
باز آواز قدوم شهدا می آید
باز کن پنجره را، تار نمانی هیهات
در شب فتنه، گرفتار نمانی هیهات
باز کن پنجره را، نور خدا می تابد
باز هم شعشعه ای از شهدا می تابد
غزه لرزید، مگر زلزله ای می گذرد؟
باز کن پنجره را، قافله ای می گذرد
حلقه در حلقه که جز عشق ندیدند همه
جنس آیینه و نورند، شهیدند همه
کودکانی که در آغوش خدا خوابیدند
کودکانی که در آیینه، خدا را دیدند
غنچه هایی که شکوفا نشده، پژمردند
کودکانی که به دنیا نرسیده، مردند
این همه آینه در غزه، عجب منشوری
کهکشان آمده بر خاک، چه نورانوری
باز در بازی نور، آینه اول شده است
باز از آینه ها غزه مجلل شده است
باز در وادی نور، آینه انور شده است
این همه آینه، این خاک منور شده است
این همه آینه، تا کور نمانی هیهات
قافله می گذرد، دور نمانی هیهات
باز حسرت خور تاخیر نمانی هیهات
قافله می گذرد، دیر نمانی هیهات
قافله می گذرد، تا ننشینی، برخیز
باز کن پنجره را تا که ببینی، برخیز
باز کن پنجره را، چشم دلت را بگشا
با توام، آری، چشم خَجِلت را بگشا
با توام، آری، باری به خجالت برخیز
سر بجنبان و از این خواب کسالت برخیز
سر بجنبان و ببین سر به بدن نیستشان
سر بجنبان و ببین سر، که نه، تن نیستشان
سر بجنبان و ببین از سر و تن رسته شدند
سر بجنبان و ببین از تو و من خسته شدند
سر بجنبان و ببین: ما همه وابسته ترین
سر بجنبان و ببین: آن همه وارسته ترین
سر بجنبان و ببین: ما همه وابسته خاک
سر بجنبان و ببین: آن همه وارسته پاک
سر بجنبان و ببین، خوب ببین فاصله را
سر بجنبان و ببین، خوب ببین قافله را
سر بجنبان و ببین قافله خوبان را
سر بجنبان و ببین سلسله خوبان را
بال در بال، ملائک به زمین آمده اند
بال در بال، همه آینه چین آمده اند
قافله می گذرد، قافله سالار عشق است
این همه آینه، سوداگر بازار عشق است
غافل از قافله، هیهات نمانی هیهات
دور از این سلسله، هیهات نمانی هیهات
حسین عبدی-گرگان